14 مرداد 1389 |
خواهم شدن به ميكده گريان و دادخواه كز دست غم خلاص من آنجا مگر شود
سردرگمي و روزمرگي مدتي است كه گربانم را گرفته است و نمي دانم چه مي كنم و نمي دانم چه مي خواهم . حالم را نمي دانم و نمي دانم اوقاتم چگونه مي گذرد .
خدايا از كه همه چيزم هستي و همه زندگيم هستي . مرا بعه خود مشغول كن و از غير خود دور كن . به من توان با تو بودن را بده و همراه و راهنمايم باش .
بار پروردگارا :
گر به سوداي تو سازم جنون خويش ظاهر مي كنند اين غافلان مانند طفلان سنگسارم
كمكم كن تا بخود آيم ، كمكم كن .
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : سرگشته
|