12 شهريور 1389 |
مرا گویی کرایی، من چه دانم
چنین مجنون چرایی، من چه دانم
مرا گویی بدین زاری که هستی
به عشقم چون برایی، من چه دانم
منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی، من چه دانم
مرا گویی به قربانگاه جان ها
نمی ترسی که آیی، من چه دانم
مرا گویی اگر کشته خدایی
چه داری از خدایی، من چه دانم
مرا گویی چه می جویی دگر تو
ورای روشنایی، من چه دانم
مرا گویی ترا با این قفس چیست
اگر مرغ هوایی، من چه دانم
مرا راه صوابی بود گم شد
ار آن ترک خطایی، من چه دانم
بلا را از خوشی نشناسم ایرا
بغایت خوش بلایی، من چه دانم
شبی بربود ناگه شمس تبریز
ز من یکتا دوتایی، من چه دانم
:: برچسبها: شمس تبريز,
نویسنده : سرگشته
|