16 مرداد 1389 |
پروردگارا به خود که می آیم می بینم نفس مکار در کمین نشسته است و از هر لحظه ای برای بدام انداختن ما استفاده می کند . می بینم برای آزار و اذیت کردن روح دست به هر کاری می زند . به عبارتی خود را به موش مردگی می زند و در فرصت مناسب به یکباره می پرد و تو را در نفسانیات غوطه ور می کند و تا می خواهی به خود آیی می بینی کاری را در جهت نفست انجام داده ای و به اطراف که می نگری می بینی اهریمن وجودت بالاتر از تو نشسته و دارد به تو می خندد . آری به حماقتت و به سادگیت و به بی ارزشیت می خندد .
خداونداکمکم کن تا بتوانم دست نفسم را برای خودم و دیگران رو کنم و کاری کنم تا همیشه من در اوج باشم و نفسم در زیر و هیچ وقت نتواند از من پیشی گیرد و کاری کن تا آنقدر از آن اوج بگیرم که برای همیشه از من دور شود . آمرزگارا می دانی این حقیر سعی و تلاشش این است که همیشه با تو باشد و یاد تو و ذکر تو روزش را شب کند . کمکش کن تا بتواند از آزمایشهایت سربلند بیرون اید . آگاهیش را افزون کن و کاری کن تا در لحظه زندگی کند و هر لحظه با نام تو باشد . اگر خطا و لغزشی در پیش است آگاهش کن تا بتواند به سلامت از آن عبور کند. در خفا و در تنهاییهایش او را در دامن خود گیر و از اهریمن دورش کن .
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : سرگشته
|