طلوع مجدد
خوش آمدید دوستان عزيز . ياران گرامي و راهيان به سوي اقيانوس عشق و رحمت پروردگار. اين وبلاگ كار خود را جهت آشنايي و همفكري با شما سروران گرامي آغاز نموده است . در اين وبلاگ از اين به بعد مطالبي در مورد عشق ، عرفان، مديتيشن و ... خواهد امد و همفكري شما سروران عزيز باعث خوشوقتي و افتخار ما خواهد بود . باشد كه بتوانيم راه درست زندگي كردن و هدف واقعي از حياط و زندگي را با هم بفهميم و با يك تصميم قاطع به سويش رهسپار شويم .

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 40876
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 2

طلوع مجدد

 

پروردگارا ، چه خوش است بیدار شدن از خواب غفلت و حرکت به سوی معبود . چه خوب است و چه زیباست صعود به سوی آسمان با بالهایی از جنس فرشتگان و با پاهایی از جنس خدایان .

قلم چند سالی بود که از نوشتن بازمانده بود و دفتر در آرزوی مرقومی جدید لحظه شماری می کرد . عقل جلوگیری می کرد و دل می گفت به راه شو . در این جدال چند سالی بود که حرف اول را ذهن می زد و انسانهای زمینی به پایکوبی مشغول که یکی از رهروان راه ملکوت را به بیراهه کشانده و خانه نشین کرده اند . در سرای اهریمنان نقل و نبات پخش می کردند و دهن به دهن در همه ممالک جار زدند که یکی از سرگشتگان راه حق را متوقف کرده ایم و بال و پرش را شکسته ایم ، دهنش را دوخته ایم ، زبانش را بریده ایم و بیخانمانش کرده ایم .

اری تمام این موارد حقیقت دارد . چند سالی بود که بادی در ملکم نوزید و حقیقتی بر من آشکار نشد . هر چه بود نفس بود و اهریمن بود و اگر گاهگاهی شمه ای از بوی و نسیم ملکوت وزیدن می گرفت سریعاً ساز مخالفش نواخته می شد .

به یاد گذشته که می افتم اشک ندامت و پریشانی و پشیمانی در چشمانم حدقه می زند و می گویم : پروردگارا ، آمرزگارا ، در این سالها و در این ایام این بنده گنهکارت را چه پیش امده و چه پیش آوردی ؟ چرا بیکس رهایش کردی . مگر نه اینکه همیشه در کنارش بودی و سر در گریبانت داشت . این چه آزمایش سختی بود که حدود 5 سال به طول انجامید .

و بسیار سوالات دیگر که از معبودم می پرسم و لبخندی راحس می کنم که به من بر می گرداند و می گوید خاموش .

احساس می کنم که می گوید دوران رکود و سستی به سر امده و بار دگر باید بالهای فرسوده را نو کرده و این بار با خیزی بزرگ به سوی او بروم . می گویم : خدایا ، از گذشته نمی پرسم ، حال که با من هستی و حال که پذیرایم شدی ، من و هر که با من است را در پناه خودت گیر و اینبار به ملکوتت راهمان بده . امیدم اینست که اینبار از این آزمایش خطیر سربلند بیرون آییم و بتوانیم در جوارت و در کنارت بیاسایم و آن باشم که باید .

پروردگارا ، ما را بپذیر و راهنمایمان باش                                    



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





:: موضوعات مرتبط: ناگفته های یک سرگشته، ،
نویسنده : سرگشته