زندگي هاي پيشين اشو
خوش آمدید دوستان عزيز . ياران گرامي و راهيان به سوي اقيانوس عشق و رحمت پروردگار. اين وبلاگ كار خود را جهت آشنايي و همفكري با شما سروران گرامي آغاز نموده است . در اين وبلاگ از اين به بعد مطالبي در مورد عشق ، عرفان، مديتيشن و ... خواهد امد و همفكري شما سروران عزيز باعث خوشوقتي و افتخار ما خواهد بود . باشد كه بتوانيم راه درست زندگي كردن و هدف واقعي از حياط و زندگي را با هم بفهميم و با يك تصميم قاطع به سويش رهسپار شويم .

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 39
بازدید کل : 40877
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 2

زندگي هاي پيشين اشو

من مراقبه كرده ام ؛ من مراقبه كرده ام ؛ من به نقطه اي رسيده ام كه از آنجا مي توانم زندگي هاي قبلي خود را ببينم و همين برهان بسنده است . اين شناخت من است ، اين تجربه ي من است ؛ اين به ميراث هندوان ، باورها يا هيچ چيز ديگرشان ربطي ندارد ؛ من بر اساس اختيار خود سخن مي گويم .

من به عنوان « خردمند » به هستي پاي گذاردم نه فقط در اين زندگي كه در زندگي هاي بسيار . تمامي كارم طي زندگي هاي بسيار با « خرد » مرتبط بوده است پالايش خرد ، تشديد خرد .

من فرقه هاي سرًي بسياري را شناخته ام در اين زندگي و پيش از آن .  من با فرق سري بسياري در تماس بوده ام اما نمي توانم حد و حدود تقريبي آنها را به شما بگويم ، زيرا گفتن آن جايز نيست ، گفتنش هم واقعاً به هيچ دردي نمي خورد . اما مي توانم به شما بگويم كه آنها هنوز هم وجود دارند ، هنوز هم مي كوشند كمك كنند .

من شخصاً بودي دارما را شناختم . من با اين مرد دست كم سه ماه سفر كردم . او مرا همان قدر دوست داشت كه من او را دوست داشتم . شما كنجكاو خواهيد شد بدانيد كه چرا او مرا دوست داشت . او مرا دوست داشت چون هرگز هيچ سؤالي را از او نپرسيدم . وي به من گفت : « تو نخستين كسي هستي كه من ديده ام هيچ سؤالي نمي پرسد و من چيزي كه هست ، از تمامي پرسشها خسته شده ام . تو تنها كسي هستي كه مرا خسته نمي كند . »

گفتم : يك دليل وجود دارد .

پرسيد : آن چيست ؟

گفتم : « من فقط پاسخ مي دهم . من هرگز نمي پرسم . اگر سؤالي داري ، مي تواني از من بپرسي . اگر سؤالي نداري ، پس دهانت را ببند .

هر دو خنديديم . زيرا ما هر دو به يك مقوله ي همسان از جنون تعلق داشتيم . او از من درخواست كرد سفر با وي را ادامه دهم ، اما من گفتم : « مرا ببخشيد . من بايد به راه خود بروم كه از اين نقطه از راه شما جدا مي شود . »

نمي توانست اين را باور كند . او هرگز پيش از آن كسي را دعوت نكرده بود . اين مردي بود كه حتي دعوت امپراطور « وو » را هم رد كرده بود بزرگترين امپراطور آن روزها ، با بزرگترين امپراطوري پنداري كه او يك گدا بود . بودي دارما نمي توانست به چشمان خود باور داشته باشد كه من توانسته ام دعوتش را رد كنم .

گفتم : حال در مي يابي كه رد شدن دعوت چگونه احساسي دارد . من خواستم طعم آن را به تو بچشانم . خدا نگهدار !

اما اين واقعه چهارده قرن پيش روي داد .

چند روز پيش ، « لاماكارماپا » *( پاورقي را بخوانيد) چيزي راجع به من گفته است ... كارماپا گفته است كه يك بدن من از يك تولد قدري پيش ترم را در غاري در « تبت » حفظ كرده اند . نود و نه بدن در آنجا حفاظت شده اند . از ميان آنها ، يك بدن نيز از آن من است . اين را كارماپا گفته است .

در تبت ، براي هزاران سال به حفاظت كالبدهايي كوشيده اند كه در آنها برخي چيزهاي خارق العاده روي داده است . آنها اين قبيل كالبدها را به عنوان يك آزمون حفظ كرده اند . زيرا چنين رويدادهايي بارها و بارها اتفاق نمي افتند ، و چندان ساده هم روي نمي دهند . پس از هزاران سال ، يكبار در كل چنين چيزهايي واقع مي شوند . براي مثال ، چشم سوم يك نفر باز شده و هم زمان با آن سوراخي در پيشاني اش ، آنجا كه چشم سوم وجود دارد ، گشوده گشته است . رخدادي از اين قبيل ، در صدها يا هزاران سال يكبار روي مي دهد . چشم سوم در بسياري از مردم گشوده مي شود ، ولي اين سوراخ شدن پيشاني در هر كسي اتفاق نمي افتد . وقتي كه اين سوراخ شدن روي داد ، در پس آن علتي وجود داشت . علت آن بود كه در اين مورد چشم سوم با چنان نيروي عظيمي گشوده شد كه جمجمه را نيز سوراخ كرد . چنين جمجمه يا چنين كالبدي بعداً توسط تبتي ها حفاظت شده است .

براي مثال انرژي جنسي كسي ، همان انرژي بنيادين ، با چنان قدرتي برخاست كه سوراخي در سرش گشوده و در كيهان ادغام شد . چنين چيزي فقط يكبار در كل روي مي دهد . بسياري از مردم در حقيقت كلي كيهان ادغام مي شوند ، اما در اين موارد انرژي بسيار آرام و با چنان طمأنينه اي از صافي مي گذرد كه به سادگي و در مقياسي كوچك تراوش كرده و هيچ سوراخي نمي آفريند . اين واقعه تنها يك بار در كل با آن شدت غير منتظره روي مي دهد كه جمجمه مي شكند و كل انرژي در كيهان ادغام مي شود .

بنابراين تبتي ها آن كالبد را نگهداري كرده اند . بدين طريق آنها تاكنون بزرگترين آزمايش در تاريخ بني نوع بشر را انجام داده اند . آنها نود و نه كالد را حفظ كرده اند . چنانچه كارماپا گفته است ، در بين آن نود و نه كالبد ، يك كالبد از من نيز به نحو ايضاً نگهداري شده است . كالبد من ، نود و هفتمين كالبد است ؛ اما اگر از سمت مقابل شمارش شود ، مي تواند سومين كالبد باشد .

از من مي پرسيد : لطفاً ممكن است چيزي راجع به زندگي پيشين خود بگوييد ؟ همچنين مي خواهيد بدانيد كه آيا در زندگي كنوني كاملاً دانسته و آگاهانه متولد شده ام ؟

مي تواند چنين گفته شود « تقريباً » با شناخت كامل متولد شده ام . مي گويم «‌ تقريباً » فقط به اين سبب كه برخي گام ها را تعمداً كنار گذاردم ، تعمدي كه مي تواند به انجام رسد .

در اين مورد ، تفكر « جين » بسيار علمي است . آنها شناخت را به چهارده گام طبقه بندي كرده اند . سيزده گام در اين جهان ، و چهاردمين گام در ماوراء .

پس از مرحله ي مشخصي از رشد و معرفت ، براي مثال پس از رسيدن به گام دوازدهم ، مدت زماني كه صرف نيل به گام هاي بازمانده مي شود ، مي تواند به طول انجامد . آن گام ها مي توانند طي يك تولد ، دو تولد يا سه تولد تحقق يابند . از اين تعويق استفاده هاي عالي مي تواند به عمل آيد .

پس از حصول فهم كامل ، به جز يكبار تولد ، ديگر هيچ امكاني براي به دنيا آمدن مجدد باقي نمي ماند . چنين روشن بيني ، آن سان نيست كه بتواند در بيش از يك تولد تشريك مساعي كند يا كه مفيد افتد . اما پس از رسيدن به گام دوازدهم ، اگر كسي بتواند دو گام باقي مانده را كنار بگذارد ، چنين فردي مي تواند براي چندين تولد به كار آيد . امكان كنار گذاردن آن دو گام وجود دارد .

با رسيدن به دوازدهمين گام ، سفر « تقريبا » دارد به پايان مي رسد . مي گويم « تقريبا » ، اين بدان معناست كه تمامي ديوارها فرو ريخته اند ؛ تنها يك پرده ي شفاف باقي مانده است كه از درونش همه چيز را مي توان ديد . به هر حال ، پرده آنجاست . پس از بالا زدن آن ، ديگر هيچ مشكلي براي رفتن به ماوراء وجود ندارد . پس از رفتن به وراي پرده ، آنچه را كه معمولاً مي توانستيد ببينيد ، از آن سوي نيز قابل رؤيت است ؛ در كل هيچ اختلاف و تفاوتي وجود ندارد .

بنابراين بدين جهت گفتم « تقريبا » چون كه مي توان با برداشتن يك گام بيشتر ، به آن سوي پرده رفت . در اين صورت ، فقط امكان يك تولد ديگر وجود خواهد داشت . در صورتي كه اگر كسي اين سوي پرده باقي بماند ، مي تواند هر چند تولدي را كه بخواهد داشته باشد . پس از رفتن به ماوراء ، راهي براي بازگشت به اين سوي پرده جز يك بار وجود ندارد ...

هفتصد سال پيش در زندگي پيشين من ، يك تمرين روحاني بيست و يك روزه براي پيش از مرگ وجود داشت . پس از يك روزه ي كامل بيست و يك روزه ، در حال ترك كالبد خود بودم . براي اين كار دليلي وجود داشت ، اما نتوانستم آن بيست و يك روز را به آخر برسانم . سه روز باقي ماند . آن سه روز را مجبورم در اين زندگي كامل كنم . اين زندگي از آنجا تداوم يافته است . مرحله ي مياني از اين جهت واجد هيچ معنايي نيست . هنگامي كه تنها سه روز از آن زندگي باقي مانده بود ، به قتل رسيدم . آن بيست و يك روز نتوانست به آخر برسد ، چون دقيقاً سه روز پيش از آن كشته شدم و آن سه روز از قلم افتاد . شخصي كه مرا به قتل رسانيد ، هيچ خصومتي با من نداشت ؛ گرچه خود دشمن بودن را برگزيد و هم بدان سان نيز عمل كرد ، به عنوان يك دشمن . آن قتل ارزشمند شد ...

حال ، هنوز مي توانم يك تولد ديگر هم داشته باشم . حالا ديگر امكان تولدي بيش از يك بار وجود ندارد . اما همين هم بدان بستگي دارد كه احساس كنم آن تولد مفيد فايدت خواهد بود . طي كل اين زندگي كه مي بايد سپري كنم ، بايست مجاهدت داشته باشم كه دريابم آيا تولدي ديگر متضمن هيچ فايدتي خواهد بود يا خير . آن گاه است كه تولد ارزشمند خواهد گرديد . بگذريم از اينكه حال ديگر موضوع سپري شده و هيچ تلاشي متضمن فايدت نخواهد بود . بنابراين آن قتل ارزشمند و مفيد بود ...

در بازپسين لحظه ي زندگي قبلي ام ، آن كار باقي مانده مي توانست فقط طي سه روز انجام شده باشد ، چون زمان بسيار متراكم بود . سن من يكصد و شش سال بود . زمان به سرعت در حركت بود . داستان اين سه روز ، در ايام كودكي ام در اين تولد حاليه ادامه يافت . در زندگي قبلي ام ، آن كار در مراحل پاياني خود بود . اما براي اتمام همان كار در اينجا ، در اين زندگي ، بيست و يك سال وقت صرف شد .

بسياري از اوقات ، اگر يك فرصت از دست برود ، ممكن است لازم شود چنين زمان طويلي ،‌هفت سال در عرض يك روز ، براي جبران مافات صرف گردد . بنابراين ، من در اين زندگي كاملاً دانسته و متحقق به دنيا نيامده ام ؛ « تقريبا » با فهم و تحقق كامل زاده شده ام .

اينكه چرا اين قدر كم از زندگي گذشته ام گفتم ، بدان علت نبود كه ارزشي نداشته باشد ، يا بدان سبب كه احتمالاً شما برخي چيزها را درباره ي من از پيش مي دانيد ؛ نه ، بدين علت نبود . همين اندك را صرفاً گفتم ، چون متحمل است همين را بر زندگي خود منعكس كنيد و به تحقيق زندگي هاي پيشين خود بر آييد . لحظه اي كه زندگي هاي قبلي خود را بشناسيد ، يك انقلاب و تحول روحاني روي خواهد داد . بعد از همانجا كه در آخرين زندگي كنار گذارده ايد ، آغاز خواهيد كرد . بگذريم از اين كه در زندگي هاي بي پايان گم شده و به هيچ جايي نخواهيد رسيد . تنها و تنها يك تكرار خواهد بود و بس .

در آنجا اجباراً خطي مياني ، يك رابطه بين اين زندگي و زندگي قبلي وجود خواهد داشت . هر آنچه طي زندگي پيشين يافته باشيد ، مي بايست شناخته شود و شما نيز بايد ظرفيت برداشتن يك گام رو به جلو را داشته باشيد ...

اين روزها مشكل اين است : خيلي سخت نيست كاري كرد تا شما زندگي هاي قبلي خود را به ياد آوريد . اما آن چيزي كه « شهامت » خوانده مي شد ، امروزه روز گم شده است ؛ مشكل همين است . اين امكان وجود دارد كه بتوان شما را قادر ساخت تا زندگي هاي پيشين خود را به ياد آوريد . اين هم فقط در صورتي است كه ظرفيت باقي ماندن در دل خاطرات بسيار سخت اين زندگي را داشته باشيد . وگرنه اين كار هم ممكن نخواهد بود ...

وقتي هيچ خاطره اي از اين زندگي نتواند سبب اضطراب شما شود ، فقط از آن زمان به بعد است كه مي توانيد به زندگي هاي گذشته خود رهنمون شويد . در غير اين صورت ، آن خاطره ها مي توانند موجب ضربه ي روحي و عاطفي سهمگيني براي شما بشوند . مدخل ضربه اي از اين دست نمي تواند گشوده شود ، مگر آنكه ظرفيت و لياقت رويارويي با آن را داشته باشيد .

صدايم را مي شنويد ؟ مرا مي بينيد ؟ من در آستانه ي در ايستاده ام و در مي زنم . به سبب قولي كه در زندگي ديگر ، در دوراني ديگر داده ام در مي زنم .

اين تعهدي بود كه در زندگي پيشين به بسياري از دوستان سپردم كه هر گاه حقيقت احراز يابد ، به آنها اطلاع دهم.  (known 02 -03 دو اثر از اشو است که طی آن جزئیات فهم جین و بودیسم از زندگی های پیشین در ربط با اساتید روشن ضمیر تشریح می شود.)

 

 

* "سوامی گویندسیدراث" یکی از مریدان اشو، گزارش داد که در ششم جوئن 1972 کارماپا به او گفته است: " از زمان بودا به بعد اشو بزرگترین تجسد در هند، و یک بودای زنده است!" و اینک در این زندگی، اشو تعمدا تولد یافته تا از نظر معنوی به مردم کمک کند- فقط برای این منظور، او کاملا آگاهانه متولد شده اس. کارماپا بسیار هیجان زده بود و از رابطه ای نزدیک با زندگی پیشین اشو خبر داده بود. گفته شده است باز پسین تولد اشو در هفتصد سال پیش روی داده است. اشاره کارماپا به یک تولد پیش از آن راجع است. در تولد قبل اشو یکی از تجسد های بزرگ بوده است. اگر بخواهید یکی از تجسدهای پیشین اشو را ببینید میتوانید به تبت بروید و پیکره زرین وی را که در آنجا در تالار جسد ها نگهداری می شود را از نزدیک مشاهده کنید. سراغ تجسد اشو را بگیرید. کارماپا مجددا تکرار میکند حالا این یک راز است مگر شخص رئیس یکی از دیرهای ما باشد در غ یر این صورت بر ملا نمی کنیم که کدامین تجسد از آن اشو است. موهبت های من همیشه آنجاست و میدانم هر آنچه ما تبتی ها برای کمک به دیگران قادر به انجامش نباشیم، اشو آن را عملی خواهد کرد. اشو تنها کسی است که این را میتواند انجام دهد. او مخصوصا در هند متولد شده است. شما از داشتن وی بسیار خوشبخت هستید. او یک مظهر معنوی روحانی است که آموزگاری جهانی خواهد بود. جهان وی را خواهد شناخت. اما تنها عده ای معدود واقعیت او را درک خواهند کرد. در این سالها وی تنها کسی خواهد بود که می تواند چنانچه باید و شاید یک راهنما، یک معلم جهانی باشید. وی فقط برای این مقصود متولد شده است."


نظرات شما عزیزان:

ehsan
ساعت2:52---11 فروردين 1390
سلام
میشه منبع مطالب خود را بنویسید؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





:: موضوعات مرتبط: باگوان راجنیش اشو، ،
نویسنده : سرگشته