سه شنبه 31 خرداد 1390 |
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم * * * که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟ * * * به کجا میروم؟ آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا * * * یا چه بوده است مراد وی ازین ساختنم
جان که از عالم علوی است، یقین میدانم * * * رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک * * * دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آنروز که پرواز کنم تا بر دوست * * * به هوای سر کویش، پر و بالی بزنم
کیست در گوش که او میشنود آوازم؟ * * * یا کدامست سخن می نهد اندر دهنم؟
کیست در دیده که از دیده برون مینگرد؟ * * * یا چه جان است، نگویی، که منش پیرهنم؟
به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی * * * یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان، تا در زندان ابد * * * از سرعربده مستانه به هم در شکنم
من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم * * * آنکه آورد مرا، باز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر به خود میگویم * * * تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم
شمس تبریز، اگر روی به من بنمایی * * * والله این قالب مردار، به هم در شکنم
نظرات شما عزیزان:
hasan
ساعت22:07---16 مرداد 1391
عالي بود.اگه ميشه شعر هاي ايرج ميرزا و اخوان ثالث رو هم تو وبتون درج كنيد..
نویسنده : سرگشته
|